غمگین

دلنوشته های شاعر گمنام (غمگین)

غمگین

دلنوشته های شاعر گمنام (غمگین)

شعری خیلی زیبا از شارل بودلر

بی خشم و بی کینه

جلاد وار تو را می زنم

چون موسی که بر صخره می زند!

وز برای سیراب کردن صحرایم

ازدیدگانت رنج را جاری می کنم

خواهش سرشار از امید من

بر اشک های تو شور میرانند

به سان کشتی بر دریا

در دل من کز باده ی اشک تو مست میشود

های های دلاویز زاری ات

چون کوس نبرد طنین می افکند!

نیستم من آیا نغمه ای ناساز

در آهنگ هماهنگ الاهی

در پرتو طنز درنده ای

که میرنجاند و می گزد مرا؟

در آوای من نعره ای ست پنهان

همه ی خون من استاین زهر سیاه!

آینه ی شومم من که در آن

پتیاره ای به خود مینگرد

من زخم و دشنه ام

من سیلی و گونه ام

اندام وچرخ شکنجهام

من قربانی و جلادم!

خون آشام است دل من

از والاوانهادگانم

محکوم به جاودانه خندیدن

بی آنکه دگر یارای خنده اش باشد 

(شارل بودلر) 

 

شارل بودلر در ویکی پدیا: 

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D9%84_%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%84%D8%B1

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.