غمگین

دلنوشته های شاعر گمنام (غمگین)

غمگین

دلنوشته های شاعر گمنام (غمگین)

وسط یک خرابه­‌ی بی­‌مرز، شوت محکم به قوطی «رانی»

آن طرف زیـــر چند مرد جوان، جیــغ یک بچّه­‌ی دبستانی

جفت­‌گیری سوسک­‌ها با موش، بالشی را گرفته در آغوش

در کنار بخـــاری خامـــوش، گریــه توی شبــی زمستانــی

دلخوشی به کبوتری بادی، فکر یک رأی تا شب شادی

شعـــر گفتن برای آزادی، پشت تبلیــغ­‌های «روحانی»

وسط رقص با دو تا دختر، گریه با خاطرات چند نفر

خوردن  پیک اوّل و آخـــر، نوش با یاد چنـد زندانی

روی مـرز ندیدن و دیدن،  بمـب  در  انتظـــار  ترکیدن

دور خود تا همیشه چرخیدن، فکر کردن به خطّ پایانی

نه! به یک اسم توی خاطره­‌ها! روزها گریه­‌ی پیشمانی

ماه‌ها گریــه­‌ی پشیمانی،  سال­‌ها  گریه­‌ی  پشیمانی

از معانـــی شادی و غـــم‌ها، از جهــان بزرگ آدم­‌ها

واقعاً هیچ­‌چی نمی‌فهمی، واقعاً هیچ‌چی نمی‌­دانی

بی­‌تفاوت شبیه یک حشره، می‌­روی توی تخت یک نفره

وســط  روزنامه‌هــا  خبـــر ِ  انقــراض ِ  پلنـگ ِ  ایرانــی
............................................

از کتاب جدید سیدمهدی موسوی:
"انقراض پلنگ ایرانی با افزایش بی‌رویه‌ی تعداد گوسفندان"


منبع : http://asru.blogfa.com/cat-32.aspx

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.