غمگین

دلنوشته های شاعر گمنام (غمگین)

غمگین

دلنوشته های شاعر گمنام (غمگین)

 عکس استاد حسین منزوی  

 http://s6.picofile.com/file/8184722776/_1_1.GIF 

 شعر بیاد تو از استاد

  

تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
 آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
 با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
 او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
 من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
 تا کور سوی اخترکان بشکند همه
 از نام تو به بام افق ها ،‌ علمزدم
 با وامی از نگاه تو خورشید های شب
 نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
 هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
 تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
 تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
 شک از تو وام کردم و در باورم زدم
از شادی ام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم 

  

استاد حسین منزوی در ویکی پدیا: 

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C

*************************** 

چند رباعی از خیام

*************************** 

آن به که در این زمانه کم گیری دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نکوست
آنکس که به جمگی ترا تکیه بر اوست
چون چشم خرد باز کنی دشمنت اوست 

**************************** 

ای دل ز زمانه رسم احسان مطلب
وز گردش دوران سرو سامان مطلب
درمان طلبی درد تو افزون گردد
با درد بسازو هیچ درمان مطلب 

**************************** 

ای صاحب فتوا ز تو پرکارتریم
با این همه مستی زتو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان
انصاف بده کدام خونخوار تریم؟ 

**************************** 

هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری 

**************************** 

خیام

وسط یک خرابه­‌ی بی­‌مرز، شوت محکم به قوطی «رانی»

آن طرف زیـــر چند مرد جوان، جیــغ یک بچّه­‌ی دبستانی

جفت­‌گیری سوسک­‌ها با موش، بالشی را گرفته در آغوش

در کنار بخـــاری خامـــوش، گریــه توی شبــی زمستانــی

دلخوشی به کبوتری بادی، فکر یک رأی تا شب شادی

شعـــر گفتن برای آزادی، پشت تبلیــغ­‌های «روحانی»

وسط رقص با دو تا دختر، گریه با خاطرات چند نفر

خوردن  پیک اوّل و آخـــر، نوش با یاد چنـد زندانی

روی مـرز ندیدن و دیدن،  بمـب  در  انتظـــار  ترکیدن

دور خود تا همیشه چرخیدن، فکر کردن به خطّ پایانی

نه! به یک اسم توی خاطره­‌ها! روزها گریه­‌ی پیشمانی

ماه‌ها گریــه­‌ی پشیمانی،  سال­‌ها  گریه­‌ی  پشیمانی

از معانـــی شادی و غـــم‌ها، از جهــان بزرگ آدم­‌ها

واقعاً هیچ­‌چی نمی‌فهمی، واقعاً هیچ‌چی نمی‌­دانی

بی­‌تفاوت شبیه یک حشره، می‌­روی توی تخت یک نفره

وســط  روزنامه‌هــا  خبـــر ِ  انقــراض ِ  پلنـگ ِ  ایرانــی
............................................

از کتاب جدید سیدمهدی موسوی:
"انقراض پلنگ ایرانی با افزایش بی‌رویه‌ی تعداد گوسفندان"


منبع : http://asru.blogfa.com/cat-32.aspx